سروشنامه



باران کند، 

باران رقت بار، 

 همواره در عبور:

وقت عبور تاریخ 

باران می‌آید 

و وقت عبور از تاریخ 

باران به خانه بازمی‌گردد. 

این شیشه‌های مه‌گرفته 

اندوه خدایان‌اند 

و اطلسی‌های کنج خیابان 

خیال کند عبور. 

در قلب من - که از خدا می‌سرایم- 

صدها خدای ملول آرمیده‌اند 

و قطرات باران 

چون بوسه‌های کند و رقت‌بار

اندوه‌ تاریخ‌اند، 

خیس و مدام، 

همواره خیس‌تر. 

 

 


خدای آب‌ها،

خدای بادها،

خدای کلمه‌ها:

سه خدا در حوض افتاده

ماهیانِ سرخ شدند

و در میانِ آبی‌ها غلطیدند.

آنگاه در میانِ آبی‌ها تو را دیدم

که مثلِ روح، در آب می‌لرزیدی.

چشمان تو دریا بود

پلک‌های تو هنگام باز و بسته شدن

تنفسِ روح بود

در بندرگاهِ مه‌آلود.

 

وقتی به تو می‌اندیشم

ارواحِ سفیدپوش،

به خواب من می‌آیند.

چکمه‌هاشان را از ستاره‌ آویزان کرده

قفل‌ها را با ستاره باز می‌کنند.

 

وقتی به تو می‌اندیشم

از پنجره باد می‌آید

و هنگامی که باد می‌آید

هنوز به تو می‌اندیشم.

 

بادهای جهان پرده‌های حریرند

بر پوستِ هوایی که نیست.

بادهای شرق

خبر از غرب می‌دهند

و بادهای تابستان

یادگارِ بهار-اند

 

 

پرده‌های جهان، بادهای حریراند

هر آن که رختی بر تن دارد

پیشتر، باد او را برده‌

و هر آن که کلمه‌ای بر لب،

سکوت، پیراهنش را به آب افکنده است.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود نرم افزار - آموزش نرم افزار مطالب اینترنتی ریاضی و زیبایی های آن مطالب اینترنتی مطالب اینترنتی عطرِ حــرمِ یــار کانون فرهنگی مدرسه پيشرو تهرانپارس آرامش آفرینان پاسارگاد chfasl